خطابه ارسطو دربردارنده سه کتاب است که جزء نوشتههای باطنی ارسطو به شمار میرود که روی سخن آنها تنها با دانشجویان است و بیگمان تفسیر درسهایی است که ارسطو در این باب داده است.
ارسطو نخستین کسی بود که به صراحت تصدیق کرد که خطابه به عنوان فن ایجاد ارتباط اخلاقاً خنثی است و میتوان از آن هم در راه خیر و هم در راه شر استفاده کرد. به عقیده او قوت اقناعی آن بستگی به سه چیز دارد: حقیقت و اعتبار منطقی چیزی که محل استدلال است؛ توفیق گوینده در اینکه بتواند این اندیشه را در مخاطبان ایجاد کند که میتوان به او اعتماد کرد؛ احساساتی که گوینده میتواند در مخاطبان برانگیزد به قصد آنکه آنها نظریاتی را که او ارائه میکند بپذیرند و مطابق آنها عمل کنند.
ایسوکراتس متنفذترین معلم خطابه در زمان ارسطو بود. در حدود سال 390 قم پیش از آنکه افلاطون آکادمیا را تأسیس کند، ایسوکراتس مدرسهای بنیاد نهاد که هدف آن تربیت رهبران آینده جامعه یونانی در مهارتهای مدنی، به ویژه سخنگفتن بود و احتمالاً او از شاگردان گورگیاس بود. ایسوکراتس سعی میکرد که به نوع انتقادی که از خطابه در محاوره گورگیاس دیده میشود، با پیشنهاد موضوعی برای خطابه، پاسخ دهد. او با تنظیم و تألیف گفتارهایی در این مسائل سعی میکرد که رفتار دانشجویان را چنان بپرورد که آنها پیوسته درباره آرمانهای والای مبتنی بر تقوا و فضیلت بیندیشند و سخن بگویند و این آرمانها را در سیاست مدنی به کار بندند. گفتارهای خود او در برابر جمع ایراد نمیشد، بلکه به صورت جزوههایی انتشار مییافت. بیگمان ارسطو آنها را خوانده بود، چنانکه اغلب نمونههایی درباره فن خطابه از آنها نقل میکند و از انتقاد آشکار ایسوکراتس در خطابه خودداری میکند. با این همه منابع از خصومت بین این دو تن خبر میدهند و در تاریخ بعدی خطابه معمولاً برای آن قائل به دو روش بودهاند: یکی روش ارسطویی که بر استدلال منطقی تأکید دارد و دیگری روش ایسوکراتسی که به زیبایی سبک و ساختار ادبی اهمیت میدهد. ارسطو بیگمان بر آن بوده است که ایسوکراتس باطناً سوفسطایی است و فلسفهاش عمقی ندارد و به عنوان معلم خطابه ناتوان بوده است از اینکه فهم کافی از استدلال منطقی به شاگردان خود بدهد و در مقابل به نظر میآید که ایسوکراتس هم به استدلال منطقی بیشتر به دیده احتجاج جدلی و جروبحث لفظی مینگریسته است.
ارسطو نخستین کسی بوده که توجه جدی به ترسیم نقشهای برای آموزش و تعریف رابطه میان رشتههای مختلف علم و هنر داشته است؛ رشتههایی که نخستین بار در قرن چهارم ق.م از یکدیگر تفکیک شدند. نقشه آموزش ارسطو نیای نهایی فهرستهای معمول در کتابخانهها و برنامه درسی دانشگاه امروزی است. ارسطو فعالیت فکری انسان را تقسیم کرده است به علوم نظری که شامل ریاضیات و الهیات است؛ فنون عملی که دربردارنده سیاست و اخلاق است و فنون خلاق که هنرهای ظریف و صنایع و همچنین پزشکی را دربرمیگیرد. افزون بر اینها روشها یا ابزارهایی هستند که تطبیقشدنی بر هر بررسی هستند؛ ولی خود هیچ موضوع مشخصی ندارند که منطق و جدل از این دسته هستند. دانشمندان ارسطویی اواخر عصر باستان و قرون وسطی خطابه را یکی از روشها و ابزارها بیشتر مبتنی بر کتاب اول، فصل اول خطابه میدانستند. خطابه هنر خلاقی مثل شعر است. با این همه آنچه او در واقع در خطابه میگوید این است که خطابه آمیزهای است از عناصر جدلی و سیاسی و اخلاقی. روشی است مانند جدل که ضرورتاً هیچ موضوعی از آن خود ندارد؛ ولی تا اندازهای فنی عملی است مشتق از اخلاق و سیاست. با این همه ارسطو در تعریف خطابه میگوید توانایی این معنی است که چگونه میتوان وسایل اقناعی موجود را دریافت، هرچند نه الزاماً برای استفاده از آنها. در خطابه ارسطو تغییر توجهی میبینیم که به تدریج از استفاده از خطابه به عنوان ابزاری (مانند جدل) در کتاب اول، فصل 1، آغاز میشود، به سوی جنبههای نظری آن در کتاب اول، فصل 2، و محتوای سیاسی و اخلاقی آن در بقیه کتابهای اول و دوم پیش میرود و سرانجام به جنبه فعال آن در کتاب سوم منتهی میشود.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.